گل شب بو....

ساخت وبلاگ
ملیکا جان کجایی که برایت قصه ای خوانم....

بسی هر روز قربانت روم من این چنین خواهم....

کجا هستی سفید روی و سفید دست و سفیدپایم....

که هر لحظه کنم در دم به تقدیم تو من جانم....

برایت گویم از دلهابرایت خوانم از جانها....

برایت من شوم قاری نصیحت های بی حد را....

برایت قدرت آرش که دشمن را زنی آتش....

برایت یک بغل شب بو بگیر و کن تو با آن خو....

برایت عشق و معنا را برایت چشم بینا را....

برایت سفره ای رنگین نباشد آن دلت غمگین....

برایت سرخی گل را برایت یک دو بلبل را....

برایت لیلی و مجنون تو با چشمت کنی افسون...

برایت چهره ای زیبا زبس باشی تو خوش سیما....

برایت دوری از کهتر وبعدش دوری از مهتر....

برایت هرچه خوشحالیست صمیمانه دعا دارم....

شعر:محمد سلطانی پور

برگرفته از یکی از شعرهای شاعران معاصر

بنده عشق.......
ما را در سایت بنده عشق.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : salvador1395 بازدید : 259 تاريخ : سه شنبه 16 بهمن 1397 ساعت: 9:24